Quantcast
Channel: "تألمات و تأملات شبه فلسفی موهن "
Viewing all articles
Browse latest Browse all 56

" بازگشت ..."

$
0
0
برای رستگاری کلام و اندیشه هم که شده ،در خلأ نفس بُر خطی از درد،

در خیسی حدقه این دو چشم که نقشی ندارند جز باران شور شهری محکوم

به حمله سرنوشت... بر ترک ایمان می نشینم و مسخ خوی خصمانه ی تقدیر می شوم.


چاره ای جز تسلیم نیست...کُمای این ثانیه ها به چیزی جز سکوت ختم نمی شود.

و بایک نگاه دوخته به ابدیت ویک قلم بی جوهر و یک روان با پوسته ای لایه لایه

که با وسواسی عجیب کنار هم خمیده اند....کار زیادی نمی توان کرد.


"هر قدیسی گذشته ای دارد و هر تبهکاری آینده ای"...رسم این روزگار اگرچنین است،

عار دارم از ادامه راه... و حتی از انجماد و رکودی بیمارگونه.


همیشه خودم درمانگر بیماری هایم بوده ام....

و حالا هم یک دست نیاز دارم که شلاق شود بر صورتم...

..آب سردی که  همه ام را غسل تعمید دهد...

و تشنج را از گره عصب های لخت و مچاله این سر لعنتی ام بستاند تا

کمی از دردش کاسته شود.

تا زنجیر بگسلانم و قلبم را بچلانم ودوباره کوک زندگی کنم.


این خشم خفته را اگر نسوزانم ، همه ام را می سوزاند.ظاهرا تا هستم

باید باشم...ولی این گونه بودن یک زجر کشی حرفه ای تلقی می شود.

بیشتر ازاین در این رخوت دوام نمی آورم....

تلفیق هوش وحماقت و احساس در شرایط سخت پیچیده تر هم می شود و

اگر جواب دهد  میشود غریق نجات یک زندگی دیگر...

طلب عفو از همه آنان که رنجاندمشان...



Viewing all articles
Browse latest Browse all 56

Trending Articles